شیرِ بیشه تا زمین افتاد ..دشمن شیر شد
در حقیقت دستهای زینبم زنجیر شد..
ای علمدارِ رشیدم..موقعِ افتادنت..
ذکرِ لبهایت چرا پس نغمه ی تکبیر شد
خیز و از جا و ببین می خندد این قومِ شرور
در میان ِ علقمه سالارِ تو تحقیر شد
از کسانی که دو دستانت قلم بنموده اند
بین لشگر با صدای هلهله تقدیر شد..
قوّت اهلِ حرم !از جای برخیز و ببین
غصّه ی پروازِ تو بینِ همه تکثیر شد
بوی زهرا را گرفته خاکِ گرمِ علقمه..
با نگاهِ مادرم ..جان و دلت تسخیر شد
این وداعت را خلاصه می کنم در یک کلام
از فراقت.. عمّه ی ساداتِ عالم پیر شد
بعدِ ساعاتی صدای زینبم آید به گوش..
وقتِ غارت شد علمدارم مدد کن دیر شد
خواهرِ تو یک تنه مانده میانِ دشمنان
بی تو با این بی حیاهای زمان درگیر شد
- پنج شنبه
- 23
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه