واحد جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها
یتیمم من دیگه باباندارم
کف پاهام چقد آبله دارم
انقده طعنه و ناسزا شنیدم
دیگه اززنده موندن بیزارم
یتیمی درد بی درمون یتیمی
???
من ازاین آدما خیری ندیدم
خیلی روخارصحراها دویدم
شمرنامرد به من سیلی زدوگفت
توی مقتل بابات و سر بریدم
یتیمی ....
???
خیمه ها شعله ورازآتیش و دوده
گناه مابچه ها مگه چی بوده
بس که دشمن به من تازیانه زد
بدنم دردمیکنه خیلی کبوده
یتیمی...
???
دخترابابایین اینو میدونی
غم و غصه هام و ازچشام میخونی
دخترای شام به من محل نمیدن
منو باخودت ببر اگه میتونی
یتیمی...
???
دشمن پست به آیینه ترک زد
به روی زخمای قلب من نمک زد
نبودی تاببینی بابای خوبم
بین راه شام،،، هی منو کتک زد
یتیمی...
???
زجرنامرد چه وحشیانه ام زد
خیلی باکعب نی روی سرم زد
دستامو روی سرم گذاشتم اما
ندیدی باباچطوری لگدم زد
یتیمی...
- یکشنبه
- 26
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 2:21
- نوشته شده توسط
- حسن نازپرور
- شاعر:
-
حسن نازپرور
ارسال دیدگاه