امشب دل بیتاب وتنهایم شکسته
بغضم میان سیل غمهایم شکسته
بابا نشد برخیزم از جایم به پایت
خار مغیلان در کف پایم شکسته
زجرحرامی دخترت را زجرکش کرد
طوری مرا زد که همه جایم شکسته
این سنگ دلها از علی بد کینه دارند
آئینه ی مانند زهرایم شکسته
باید لب ودندان من برهم بریزد
باخیزران دندان بابایم شکسته
درخواب دیدم که سرت کنج تنور است
خیلی غرورم بعد روئیایم شکسته
امشب مرا با خود ببر از این خرابه
پشت سرت ای عشق می آیم، شکسته
شاعر:مجتبی عسکری
- یکشنبه
- 2
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 0:39
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه