برای دردِ دلم همسُخن نمی آید
کسی به کلبه ی احزان من نمی آید
هنوز با پر پروانه کار دارد شمع
هنوز بوی خوشِ سوختن نمی آید
میان قبر شبی که شدم تک و تنها
کسی به غیر همین "پنج تن" نمی آید
اگر علی پدر خاک نام دارد پس
به شیعه کُنیه ی "دور از وطن"نمی آید
به روضه آمدن ما عنایت زهراست
بدون دعوت او سینه زن نمی آید
به غیر پیرهن مشکیِ عزای حسین
لباس دیگری اصلاً به من نمی آید
دم "حسین" گرفتیم و گریه راه افتاد
که "اشک"،بی مددش مطلقاً نمی آید
چه خوب می شد اگر روضه خوانمان می گفت:
صدای چکمه ی یک بددهن نمی آید
نَکِش،نَبَر،به خدا کهنهپیرُهَن،پاره است
به کار هیچکس این پیرهن نمی آید
حصیر مندرسِ روستا تن "شاه" است
قبول کن که به "نوکر" کفن نمی آید
- یکشنبه
- 2
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 0:46
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
بردیا محمدی
ارسال دیدگاه