بر سینه من تازه و محکم بزن ای عشق
آنگونه که لایق بتو باشم بزن ای عشق
تو زاده ی خورشید ومن ازنسل شبی تار
این قاعده فاصله برهم بزن ای عشق
من جاری در دامنه ی پهن دماوند
گاهی به رُخم سیلی زم زم بزن ای عشق
حوّایم و دیوار شدم دورِ بهشتت
تقدیر مرا حضرت آدم بزن ای عشق
.
تقدیم "علی" هرچه سپیدی ست ، که نورست
تاریکی بن بست به ملجم بزن ای عشق
سهمی بده مردان مُکلاّی جهان را
کمتر به ترازوی معمم بزن ای عشق
دل تشنه ی دیدار لب ظهر تو باشد
با لاله تو آهنگ محرم بزن ای عشق
عطر صلواتی که به لبهای تو جاری ست
مُهر علی و حضرت خاتم بزن ای عشق
با کوله ی سنگین و سیاه آمده ام باز
در دفتر خود نام مقدم بزن ای عشق
شاعر:علی اکبر مقدم
- سه شنبه
- 4
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 13:39
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه