ای تیر بلا شیشه ی جان را تو شكستی
وی پیك اجل قلب جهان را تو شكستی
چشمم به رهت بود، رسیدی به سراغم
آیینه ی آیین زمان را تو شكستی
داغ علی اكبر به دمت گشته نشانه
خون گریه نما، چون كه نشان را تو شكستی
از بوسه گه فاطمه تقبیل نمودی
گنجینه ی اسرار نهان را تو شكستی
قلبی كه بود قلب همه عالم امكان
كاشانه به خود كردی و آن را تو شكستی
آن لحظه كه اندر دل من جای گرفتی
یكباره دل عالمیان را تو شكستی
از نای دلم نغمه ی یا فاطمه خیزد
آخر به گلو بغض فغان را تو شكستی
تیری چو تو بر سجده گه سر سپهم خورد
پیشانی آن یار جوان را تو شكستی
بر اصغر من نیز از این تیر زد اعدا
زآن قلب رباب نگران را تو شكستی
زآن حنجر و زآن سجده گه و زین دل پر سوز
فریاد، كه پیمانه ی جان را تو شكستی
شاعر:ولی الله کلامی زنجانی
منبع:سایت حسینیه
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1391
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه