خورد ساقی بر زمین و قلب طفلان سوخته
پیکرش از ضربه های تیر و پیکان سوخته
ناله ی یک نازدانه قلب سقا را شکست
گفت با سقا ببین موی پریشان سوخته
نه فقط موی سرم، بلکه تمام پیکرم
ای عمو بنگر لباسم تا گریبان سوخته
اشک در چشمان ساقی موج میزد نوک نی
تا ز رَدِّ ریسمان دست اسیران سوخته
گفت یک دردانه با راس عمو بالای نی
در نبودت پایم از خار مغیلان سوخته
هر زمان زینب نگاهش سوی سقا اوفتاد
از درون آتش گرفت اما چه پنهان سوخته
تا که معجر ها کشیدند از سر اهل حرم
شد قمر بی طاقت و با قلب بریان سوخته
ای خدا بر روی ریگ داغ و زیر آفتاب
تکه های پیکر آن جسم عریان سوخته
راس خور در طشت و راس ماه آنجا روی نی
قلب زینب ز این عزا با چشم گریان سوخته
جای دردانه همیشه بود بر دوش عمو
با تن نیلی ولی در کنج ویران سوخته
داغ پور مرتضی سوزاند قلب عالمی
جان (لاله) زین عزا در سوگ جانان سوخته
- دوشنبه
- 10
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 11:3
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه