• دوشنبه 3 دی 03


گودال قتلگاه -( مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود )

929


مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود 
سر جدا از بدن زاده ی طاها شده بود

گشت آکنده ز عِطرش همه ی دشت بلا
بر لب جن و ملَک بانگ خدایا شده بود

لاله هایش همه پرپر شده آغشته به خون
باغبانی که بهارش همه یغما شده بود

عِطرش آمیخت چو با رایحه ای با گل یاس
قتلگَه خواستگه ناله ی زهرا شده بود

زینب آمد که سرِ سرو به دامان گیرد 
لیک سر بهر سر نیزه مهیا شده بود

جای یک بوسه نَبُد بر تن آن سرو بلند 
و گلو بوسه گه خنجر اعدا شده بود

تا به رگ های بریده سر خود را بنهاد
عالمی غرق در آن صحنه ی زیبا شده بود

و در آن لحظه که زینب همه زیبایی دید
گشت هنگامه به پا محشر کبری شده بود

آفرینش همه میرفت شود کُن فیکون
عرش لرزید و فلک هم کمرش تا شده بود

زین مصیبت چو ز احجار زمین خون جوشید
آسمان گریه کنان زین غم عظمی شده بود

شیشه ی عطر تنش خرد و درش گم شده بود
همچو تسبیح که پاشیده ی اعضا شده بود

بر سِنان تا که سَنان زد سر پر خون حسین 
در دل زینب غم دیده چه غوغا شده بود

کس ندانست در آن لحظه به زینب چه گذشت 
آه از آن شیشه ی عِطری که درش وا شده بود
شاعر:جواد کریم زاده

  • چهارشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران