آنقَدَر از بی وفایی هایشان قلبم شکست
پُشت من خالی شد و شرمنده ام پشتم شکست
نیستم فکر خودم، فکر تو من را می کُشد
مسلمت از غصه ی اطفال تو درهم شکست
غصه ی تو می کند من را زمین گیرم حسین
وَرنه ، اصلا کِی ازاینها می خورد مسلم شکست
بی حیایی با تمام بغض خود از پشت سر
نیزه اش را آنچنان زد پهلویم، دردم شکست
فکر پروازم به سمت تو، پرم را بسته اند
شد کشیده آنقدر روی زمین بالم شکست
قسمت لبهای زخمی منم لب تشنگیست
یاد دندان تو اُفتادم که دندانم شکست
از روی بام بلندی شیشه ی عمر مرا
آنقَدَر انداخت با شدت زمین محکم شکست
شد بلند از پیکر افتاده ام چندین حسین
زدصدایت هرکدام از استخوانهایم شکست
مهدی شریف زاده
- سه شنبه
- 25
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 1:1
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه