• پنج شنبه 1 آذر 03

 حسن لطفی

امیرالمومنین -(آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا)

841
1


آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهره‌ها خیس از عرق‌ها  مانده در سینه نفس‌ها
میرسد بانگِ جرس‌ها ناقه‌ها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها

آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق 
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینه‌ی حق
یک طرف آئینه‌ی دق 
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق


آخرین حج است و می‌بیند ثمر داده‌ست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه می‌شد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
 لیک از اینها گرانتر سخت‌تر از هرچه دیده سخت‌تر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است

آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیه‌ی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفته‌ای ناخوانده‌ای ناورده‌ای هیچ‌است هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:

آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را


آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکه‌ای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)

از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد

آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....


*« این روایت از تمامی بزرگان آمده 
مستند ، واژه به واژه ست و  فراوان آمده 

عالمانِ اهل سنت با تواتر گفته‌اند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفته‌اند 

فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر

ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی

آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفته‌اند از خطبه‌ی پیغمبر ختمی مآب»

 رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز 
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
 
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
@hosenih
 گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست

آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید

دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید 

آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد

اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی

 کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود

یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا 
آه بابا آه بابا

آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند

اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند

اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....

 *تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .

  • سه شنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 9:52
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران