راه را باز نماييد... محرّم آمد
دم بگيريد که هنگامه ي ماتم آمد
دست بر سينه نهاده، همه تعظيم کنيد
مادري دست به پهلو، کمري خم آمد
نوکران، سينه زنان، موي کنان، مويه کنيد
سر برهنه ز جنان حضرت خاتم آمد
امشبي را که شب درد دل با يارست
سفره ي دل بگشاييد محرّم آمد
پيرهن مشکي ما حوله ی احرام عزاست
در حسينه ی ارباب، خدا هم آمد
چشم ما گريه کنان وصل به چشم زهراست
زين سبب سلسله ي اشک، منظّم آمد
بر سياهي عزا ديده ي ما روشن شد
بزم دلداگي يار فراهم آمد
روز محشر که همه ی خلق خدا حيرانند
رتبه ي زائر ارباب مقدّم آمد
قدر بال مگسي اشک بشويد دل ما
قطره اي پاک تر از چشمه ي زمزم آمد
عرضه بر دوست کنم نوکري يک ساله
که همه عشق خدا صاحب پرچم آمد
فاطمه منتظر آمدن ما بوده
لشگر گريه کنان شه عالم آمد
شاعر: قاسم نعمتی
- پنج شنبه
- 25
- آبان
- 1391
- ساعت
- 16:15
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه