فانوس نشاندم سر هر کوچه بیایی
از پاقدمت نیست خبر پس تو کجایی
از درد فراقت کمرم خم شده ای شاه
ترسَم که رسد عمر به پایان و نیایی
بعد همه ی سجده ی شُکرم به تو سوگند
کردم ز دلم بهر ظهور تو دعایی
این دل چه کُنَد از غم هجران تو سوزد
آغشته کن آقا تو دلم را به دوایی
خواهم که سَرَم نذر کف پای تو باشد
قبلش ولی ای شاه ز رُخَت پرده گشایی
تا قسمت من باشد و یک بوسه به پایت
آن وقت که دگر چیزی نگویم به جدایی
ای جان تراب هدیه ی بهتر که ندارم
هر چند که ندارد سَر ِ من هیچ بهایی
- شنبه
- 29
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 16:16
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه