• یکشنبه 4 آذر 03

 محسن راحت حق

مصائب شام -(بر زمین افتاده بابا دخترت در ازدحام..)

561



بر زمین افتاده بابا دخترت در ازدحام..
یک مدد کن نشکند تا گوهرت در ازدحام..

رفته ای بالای نیزه..بی خبر هستی ز ما..
یک نظر..قربانِ چشمانِ ترت در ازدحام..

عمّه ام پیچیده خود را در میانِ معجری
غیرتِ مطلق!،فتاده خواهرت در ازدحام 

این ربابه می زند لطمه..پی گمگشته ای ست
گم شده راسِ علّیِ اصغرت در ازدحام..

کو سرِ ششماهه ات ..می بینی از نیزه بگو؟
عنقریب ست که بمیرد همسرت در ازدحام..

نیزه دارت رقصِ نیزه می کند ..دیدی چه شد
سر در آمد پاره شد پس حنجرت در ازدحام 

این همه برده فروش!! آیا نمی بیند عمو؟
من نمی بینم سرِ آب آورت در ازدحام..

تنگ شد قلبم برای اکبرِ لیلا ..کجاست؟
گم شده آئینه ی پیغمبرت در ازدحام..

مجلسِ نامحرمان!.. خیلی اذّیت می شوم
خیره می گردم سوی طشتِ زرت در ازدحام 

  • سه شنبه
  • 1
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 9:57
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران