• دوشنبه 3 دی 03

 محسن راحت حق

مرثیه شهادت امام حسن مجتبی(ع) -( آن امامی که دلش را داغِ بی پایان گرفت)

577


آن امامی که دلش را داغِ بی پایان گرفت
آخرش زهر آمد و از نیمه جانش..جان گرفت

بی رمق شد ناتوان افتاد بر روی زمین..
خواهری آمد سرش را بر روی دامان گرفت 

بر سر و بر سینه زد ..نالید دختِ فاطمه
یاحسن گفت و به روی گونه ها باران گرفت

حضرت امّ المصائب طشت را دید و شکست
بعد از آن امیّدِ خود از دلِ درمان گرفت 

موپریشان شد بهم زد محفلِ هجرانِ عشق
از حسین و از ابالفضلش سرو سامان گرفت 

گفت قربانِ لبانِ چاک پاکت یا حسن..
چه کسی از زینب کبرا..برادرجان گرفت؟

در دمِ رفتن بیا حرفی بزن از کوچه ها..
کوچه ای که از سراپای وجودت جان گرفت

از سکوتِ خویشتن حرفی بگو یارِ غریب
از گذرگاهی که راهِ مادرم شیطان گرفت

رازِ این گوشواره را با من بگو..باشد حسن؟
قلبِ تو از چه سبب یک راز را پنهان گرفت

  • پنج شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 17:50
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران