#اربعین_حسینی_زبانحال
#حضرت_زینب_با_برادر
چِهِل روزه بی تو سفر کردهام
سفر سوی شامِ خطر کرده ام
سرت روی نی شد جلودارِ من
ز بازارِ شامی گذر کرده ام
که تا سنگِ شامی نبارد سرت
خودم را جلویت سِپر کرده ام
در آن کوچه بازار با اشک و آه
تو را روی نیزه نظر کرده ام
تویی رازِ عشقِ شبِ تارِ من
ز داغِ تو خون بر جگر کرده ام
نمانده مرا طاقتی چون که بس
ز خونت فقط دیده تر کردهام
به من هتکِ حرمت شده بینِ شام
من از کودکان دفعِ شّر کردهام
من و هیجِده ماهِ نیزه سوار
شبم را ز روضه سحر کرده ام
در آن کاخِ جلاد و بزمِ شراب
ز چشمِ حرامی حذر کرده ام
نگویم دِگر ای همه هستی ام
چگونه بدونِ تو سر کرده ام
مدینه غمِ مادر و یادی از
غم و غصه های پدر کرده ام
ببین زینبِ تو زمینگیر شد
لبت خیزران خورده و پیر شد
#بداهه
#هستی_محرابی
- شنبه
- 12
- مهر
- 1399
- ساعت
- 19:38
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه