زبانحال حضرت زینب(س)
در اسارت بد غرور ما جریحه دار شد
خواهر پرده نشینت راهیه بازار شد
گفته بودی من اسیری میروم باشد ولی
از جسارت ها نگفتی که به ما بسیار شد
ای برادر روزه بودم روزه خواری کرده ام
آنقدر چوب از عدو خوردم که تا افطار شد
داغ اصغر کرده بیچاره ربابت را ببین
نیمه شب گوید که ساکت تر علی بیدار شد
این بیابان ها پر از خار مغیلان بوده و
با قدمهای رقیه دخترت هموار شد
دخترت گم شد شبی را من نمیدانم چرا
بعد از آن شب او ضعیف و لاغر و بیمار شد
ابتدای شام ویران سنگ باریدن گرفت
بارشش رونق گرفت و حالتش رگبار شد
هر چه گفتم از مسیر خلوتی ما را ببر
بین بازار یهودیها ز ما دیدار شد
کِل کشیدند آن زمانی که لعینی مست مست
با سرت در بین تشتی وارد دربار شد
خواهر پرده نشینت راهیه بازار شد
گفته بودی من اسیری میروم باشد ولی
از جسارت ها نگفتی که به ما بسیار شد
ای برادر روزه بودم روزه خواری کرده ام
آنقدر چوب از عدو خوردم که تا افطار شد
داغ اصغر کرده بیچاره ربابت را ببین
نیمه شب گوید که ساکت تر علی بیدار شد
این بیابان ها پر از خار مغیلان بوده و
با قدمهای رقیه دخترت هموار شد
دخترت گم شد شبی را من نمیدانم چرا
بعد از آن شب او ضعیف و لاغر و بیمار شد
ابتدای شام ویران سنگ باریدن گرفت
بارشش رونق گرفت و حالتش رگبار شد
هر چه گفتم از مسیر خلوتی ما را ببر
بین بازار یهودیها ز ما دیدار شد
کِل کشیدند آن زمانی که لعینی مست مست
با سرت در بین تشتی وارد دربار شد
- دوشنبه
- 14
- مهر
- 1399
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- دانیال تقوی
- شاعر:
-
دانیال تقوی
ارسال دیدگاه