زخم معصیت به روحم مانده و کاری شده
زندگی بی تو برایم سرد و تکراری شده
بسکه دل مشغولی ام دنیا شده آقا ببین
دل به تو دادن برایم کار دشواری شده
اصلا آقا لحظه ای باخود نگفتم بی وفا
این چه وضع نوکری و عشق و دینداری شده
بی حیا بودم ولی بار دگر برگشته ام
در میان روضه کارم گریه و زاری شده
آبرویت را همیشه بردم اما کار تو
چشم پوشی از بدی و آبروداری شده
مهربان آقا, بیا دست گدایت را بگیر
چون دچار غصه و اندوه بسیاری شده
همنشینم کرده ای با خوبها زیر عَلَم
بازهم باران لطفت بر سرم جاری شده
بسته شد راه حرم , خیلی دلم را غم گرفت
صبر بر این غم فقط از درد ناچاری شده
گریه و سینه زنی در کربلا یادش بخیر
نوکر تو بیقرار آن عزاداری شده
خیمه ها آتش گرفت و دختری گریه کنان
می دوید و ناله میزد سوخت مویم عمه جان
- دوشنبه
- 14
- مهر
- 1399
- ساعت
- 11:32
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
روح الله پیدایی
ارسال دیدگاه