ورودیه کربلا
کاروان لحظه لحظه نزدیک است
در حوالّی دشت ،دشت بلا
وعده گاه خدا همین باشد
این زمین هست،قبله،کرب و بلا
....................................
دلهره موج می زند در دشت
وَ سکوتی که پُر ز مفهوم است
بوی ماتم وزد از این صحرا
اهل خیمه به ناله محکوم است
...................................
قصّه غربتت مرا کشته
نخل غم را ببین چه پُر بار است
نَستَعینُ بِکَ ،عزیز دلم
کربلا با بلا بسی یار است
....................................
یابن زهرا بیا که برگردیم
صبر زینب دگر به سر آمد
خواب آشفته دیده ام انگار
زِ عروج شما خبر آمد
....................................
نظری کن خودت تماشا کن
دل اهل حرم پُر از غوغاست
تو اجازه بده که برگویم
روضه هایی که بعد از این برپاست
....................................
کنج خیمه به حالت محزون
قد و بالای اکبرت دیدی
اندکی بعد در دل دشمن
ارباً اربا، برابرت دیدی
....................................
لحظه ای بعد نوبت عبّاس
مشک او بر زمین فتاد ای وای
ناله ای زد که یا اخاالمظلوم
هر دو دستش ز کین فتاد ای وای
....................................
دست در دست عمّه بود امّا
سوی مقتل،روانه، عبدالله
خنجری آمد و جدایش کرد
دست او را ز دست ثارالله
....................................
چه بگویم ز شیرخواره تو
مُسند غربت شما امّا
حرمله با سه شعبه منتظر است
سر او را جدا کند آقا
....................................
از بلندیّ تل همی دیدم
به زمین خوردی ای گل زهرا
من بمیرم چه دیده ام ای وای
دست و پا میزدی، تو ای آقا
....................................
بس کنم ناله را ولی ای وای
چه بگویم ز شام عاشورا
هر طرف یک سری ،سرِ نیزه
مزد اشک یتیم ها ،هورا
شاعر:محمدمهدی عبدالهی
- جمعه
- 26
- آبان
- 1391
- ساعت
- 18:5
- نوشته شده توسط
- محمدمهدي عبدالهي
- شاعر:
-
محمد مهدی عبدالهی
ارسال دیدگاه