با پای خسته راه میرفتیم آن دم
چای عراقی حالمان را جا می آورد
چای عراقی نه شراب مستی آور
بر تک تک ما حضرت زهرا می آورد
فرقی نمی کرد آن زمان اهل کجایی
بهر زیارت هرکسی دل را می آورد
در راه پیمایی نجف تا کربلا عشق
چشمان اشک آلود و زخم پا می آورد
پیر و جوان هم دوش هم بودند در راه
وقت عطش آب از کَفَش سقا می آورد
از آب هم منعت نمودند این جماعت
ما زائران هم منع گشتیم از زیارت...
- سه شنبه
- 15
- مهر
- 1399
- ساعت
- 23:29
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه