چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل
می کشم آه که این آه کشیدن دارد
گاه گاه از دل آشفتۀ خود می پرسم
غنچه ای خشک که پرپر شده چیدن دارد؟
عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟
کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
منبع:سایت حسینیه
- شنبه
- 27
- آبان
- 1391
- ساعت
- 7:34
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
آرش
ممنون یکشنبه 28 آبان 1391ساعت : 15:43