شعله میکشد در من عشق آتشین تو
میکشد مرا بویی سوی سرزمین تو
میشود شروع اینبار سال هجری عشقی
تا به راه میافتی مست از مدینه تو
عشق کربلا دارد کربلا بلا دارد
با بلاکشان گفتند سرّ سرزمین تو
مثل قرص خورشیدی آنچنان تو تابیدی
تا علم بدست آمد ماه از یمین تو
ـ کو کجاست عیاری تا کند مرا یاری
محو شد در آن غوغا بانگ آخرین تو
«یا سیوفِ» تو تنها پاسخش رسید آقا
سی هزار شمشیرند تشنه در کمین تو
میوهی دل طاها! جای بوسه زهرا
بوسه میزند حالا سنگ بر جبین تو
پیرهن نزن بالا چشم حرمله تیز است
میکشد سرک شاید قلب نازنین تو...
من گمان کنم بر نی مثل خواهرت نشناخت
صورت تو را حتی صورت آفرین تو
شاعر:قاسم صرافان
منبع:سایت حسینیه
- شنبه
- 27
- آبان
- 1391
- ساعت
- 16:7
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه