دمٍ غُـــــــروب کربلا
سرحسین رونیزه ها
حنجر شده پاره
زینب شد آواره
از کربــــــلا خبر رسید
مولاحسین بی سر رسید
در تهٍ گوداله
جسمش لگدماله
اهل حرم آواره شد
گوش رقیه پاره شد
شمر اومده گودال
تنٍ حسین پامال
ای کشته ی دور ازوطن
ای تشنه ی صد پاره تن
ای بی کفن مولا
عُریان بدن مولا
شمر و سنان از راه رسید
پـیکرٍ زخمی تو کشید
با عصا میزدن
ازجفا میزدن
شمر اومده بالاسرت
غارت برده انگشترت
تو به زیرٍ خنجر
میزدی بال وپر
شمشير وسنگ شدکفنت
هدف نیزه شد تنت
تو در بينٍ اعدا
زدی تودست وپا
شمر نیزه در گلو میکرد
گودال رو زیر و رو میکرد
افتاده در گودال
حسین بی پر و بال
پیکر پارت غرق خون
بهارٍ زینب شد خزون
زینب مونده تنها
بینٍ نامحرم ها
با تیر سه شعبه زدن
مظلوم حسین عُریان بدن
اومد شمرٍ قاتل
اوبا چوبٍ محمل
شمر با نیزه در قتلگاه
سر می برید دربینٍ راه
به روی نیزه ها
سر حسین جدا
شمر میزد او را باعصا
سر از تنش گشته جدا
کفن نداری تو
پیرهن نداری تو
شمر خنجرو کُند می کشید
درشیب گودال او رسید
تنت زیر مرکب
پیش چشم زینب
شاعر: سید حمید رضا عزیزی
- پنج شنبه
- 17
- مهر
- 1399
- ساعت
- 0:48
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه