گوشوارمو از گوش نًکن
سیلی به سمت من نزن
میزد به قصد کُشت
با لگد و با مُشت
سوخته موهای روسرم
لــــــــبریزه دردٍ پیکرم
با مُشت و پا میزد
تو کوچه ها میزد
لـــب های من داره تًرک
ازضجرپست خُردم کُتک
قامت کمونم من
لب نیمه جونم من
دندون من بابا شکست
کنج خرابه غم نشست
ای آه و واویلا
من مانده ام تنها
درد و غًمام یه عالمه
ضجرٍ لعین دُنبالمه
به من می خندیدن
از پشت می رقصیدن
کفٍ پاهام پُر آبله
اومد خرابه حرمله
سیلی منو میزد
خیلی منو میزد
زد مردک پست یهود
شد صورتم بابا کبود
از غصه بی عدد
میزد منو لگد
موموکشیدازپشتٍ سر
به قلب من میزد شرر
نزن من و نزن
ندو دنبال من
عمه بگو بابا کجاست
درکُنج خرابه غوغاست
از ناقه افتادم
صددفه جون دادم
شاعر : سید حمیدرضا عزیزی
- پنج شنبه
- 17
- مهر
- 1399
- ساعت
- 1:2
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه