اى جان ما فداى تو لبيك ياحسين
هستى است رونماى تو لبيك ياحسين
اى نَفْس مُطمَئنّه كه تنها فقط خداى
گرديده خونْ بهاى تو لبيك ياحسين
هَلْ مِنْ مُعين تو گفتى و گوئيم يك صدا
در پاسخ نداى تو لبيك ياحسين
توحيد را به قتلگهت كرده اى بيان
حق راضى از رضاى تو لبيك ياحسين
زينب كنار پيكر تو گفت: تا ابد
برپا بُوَد لَواى تو لبيك ياحسين
شكرخدا كه فاطمه ما را دعا نمود
گشتيم مبتلاى تو لبيك ياحسين
جا مانده ايم و دل به همين خوش كنيم كه
اينجاست كربلاى تو لبيك ياحسين
پيغمبرانه مُعتكفم در حَراى تو
هر روضه شعبه ايست ز صحن و سراى تو
با سينه اى پر از غم و با ديدهء ترى
قامت خميده مى رسد از راه خواهرى
باور نمى كند كه چه ها آمده سرش!
يك اربعين گذشته ز هجر برادرى
دارد مرور مى كند آن خاطرات را
بر روى خاك بود چه گل هاى پرپرى
تنها حسين ماند و زمان وداع شد
بوسه زند به زير گلو جاى مادرى
يك ساعتى گذشت كه از روى تَل بِديد
بر جاى بوسه اش بزند بوسه خنجرى
لرزيد كربلا و هوا تيره گشت و ديد
رفته به روى نيزهء بيدادگر سرى
اما هنوز كينهء دشمن نشد تمام
ده اسب تاختند روى جسم اطهرى
بعد از حسين بود كه غارت شروع شد
بعد از حسين رنج اسارت شروع شد
- جمعه
- 18
- مهر
- 1399
- ساعت
- 0:26
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
علی اصغر انصاریان
ارسال دیدگاه