سلام آقا! منم آن نوکر بی دست و پای تو
سلیمانی و مثل مور می افتم به پای تو
صدایت میزنم جانا! جوابم می دهی "جانم"
به قربان تو و آن "جانم"ِ مشکل گشای تو
گره افتاده در کارم؛ فقط آقا تو را دارم
طبیب درد من هستی و من هم مبتلای تو
همان بدو تولد شور عشقت در سرم افتاد
همان اول شدم وقف تو و وقف عزای تو ...
و من این شور را از شیر پاک مادرم دارم
همان شیری که ممزوج است با اشک عزای تو
دلم آرام شد وقتی که یک اهل دلی می گفت:
سرش بالاست در محشر کسی که شد گدای تو
گنهکارم؛ نگاهم کن؛ برایت نوکری کردم
جواز کربلایم مانده و دست عطای تو
زمانی هم که بال پر زدن هایم مهیا شد
کبوتر می شوم، پر می کشم، اندر هوای تو
به اذن حضرت شاه نجف مبدا ستون یک
و مقصد هم به اذن مادرت پایین پای تو
اذانم را نجف می گویم و با عشق می خوانم
نماز ظهر روز اربعین را کربلای تو
- جمعه
- 18
- مهر
- 1399
- ساعت
- 14:45
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد جواد صادقی
ارسال دیدگاه