ای سبزترین سلاله ی وحی
زیباییِ باغ لاله ی وحی
ای ناب ترین حدیث عالم
محبوبِ دلِ رسول خاتم
ای آیه ی نور، نورِ قرآن
ای صحن و سرات طورِ قرآن
ای اصل کرم، کرامتِ محض
ای بعد علی عبادتِ محض
ای شیفته ات رسول اکرم
ارکان رسالت از تو محکم
ای معنیِ آیه های ایمان
ای مهرِ تو پایه های ایمان
ای صورت و سیرت رسالت
تلفیقِ امامتی و عصمت
ای چارمیِ کسای احمد
ای لؤلؤءِ سرسرای احمد
سردار سپاهِ صدرِ اسلام
خورشید علی و بدر اسلام
ای زینت خانه ی امامت
ای دامن فاطمه مقامت
ای آیه ی صبر در مدیحت
ای چادر فاطمه ضریحت
پیش تو حسین "من" نگوید
در محضر تو سخن نگوید
در قاب جهان تو کوه صبری
پر نورترین شکوه صبری
در کاخ شرف ستون تویی تو
تاجِ سرِ مومنون تویی تو
کس پی نبرد به کُنهِ ذاتت
جبریل قناریِ صفاتت
دین زنده به صلحِ آتشینت
حق زنده به نطق دلنشینت
در خیمه ی دینِ حق عمودی
روزی که کسی نبود، بودی
"ای نام تو بهترین سرآغاز"
با نام تو می کنیم پرواز
با نام تو می رویم معراج
ماییم به سفره ی تو محتاج
ای در نفس تو وحی جاری
مشهور تویی به سفره داری
ای کعبه ی عشق و مهربانی
محتاج توأم به لقمه نانی
سوی تو فقط نگاه دارم
یک عالمه درد و آه دارم
آقا بِنِگر گدای خود را
افتاده ی زیرِ پای خود را
ما را بنواز ، دست رحمت
داریم نیاز ، دست رحمت
ای غربتِ در مدینه مانده
فریادِ میانِ سینه مانده
ای غربت بی نهایت آقا
ای جان جهان فدایت آقا
محتاج عنایتیم آقا
مشتاق زیارتیم آقا
ای مصدر نور و تابناکی
ای ساکنِ در مزارِ خاکی
بوده است حسین ذاکر تو
در هر شب جمعه زائر تو
قبر تو مطاف آسمان است
آرام دلِ پیمبران است
صد حیف که سایبان ندارد
خلوت شده میهمان ندارد
مولای کریم ای حسن جان
گریان توئیم ای حسن جان
مثل تو کریمِ خونجگر کیست؟
در خانه ی خود غریب تر کیست؟
آرامش روح و جان نداری
در خانه ی خود امان نداری
ای غربت و ای غمِ مجسّم
شد کوزه ی آب تو پُر از سمّ
زخم از همه جای شهر خوردی
در خانه ی خویش زهر خوردی
مأنوس به اشک و آه بودی
فرمانده ی بی سپاه بودی
یاران تو خائن و چموش اند
بی پرده امام می فروش اند
یک عمر تو را جواب کردند
با زخم زبان عتاب کردند
مولای صبور خاطرت هست؟
آن مردک کور خاطرت هست؟
آمد به کنارت ایستاد و...
بر پای شریفت اوفتاد و...
قلب همه را که زیر و رو کرد
بر زانوی تو عصا فرو کرد
بهتر ندهم دگر ادامه
ترسم که بسوزد این چکامه
از روضه ی سخت تو عزیزم
آخر به گریز می گریزم
هرچند که درد و داغ داریم
ما چند عصا سراغ داریم
یک روز عصا به مجلسی بود
در دست خبیثِ ناکسی بود
می رفت عصا به سمت بالا
می خورد به بوسه گاه زهرا
یک روز عصا به کربلا بود
دور و برِ شاه سرجدا بود
پیری که نه نیزه داشت نه تیر
نه خنجر و نه عمود و شمشیر
آن کشته ی بی دفاع را زد
بر پیکر پاره اش عصا زد
لب تشنه ی بی کفن حسین است
مظلوم تر از حسن حسین است
- سه شنبه
- 22
- مهر
- 1399
- ساعت
- 16:20
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
مجتبی شکریان همدانی
ارسال دیدگاه