بند اول
دلپریشونم از
داغ حصرت صادق
روضه میخونم از
دل با گریه وهق هق
وای
تودلا غم غوطه ورشد
تومدینه
دشمنی باز حمله ور شد
باز یه آقا
با طناب دستاشو بستن
بی بی زهرا
گریه کردو خونجگرشد
واویلاپای برهنه به پشت مرکب
واویلا روضه میخونه توی دل شب
واویلا میسوزم از درد عمه زینب
آه خیلی غربت کشیدم
آه دیگه آخر بریدم
بنددوم
دشمن از همه جا
دسته دسته می اومد
یه نفر بی هوا
با لگد به پهلوم زد
وای یادم افتاد داغ مادر
دستمو بست
شد تداعی درد حیدر
پابرهنه
بی عمامه منوبردن
سوی منصور دشمن بی رحم وکافر
واویلا همینه اوج لحظه غمبار
ویلا
بین نامردا شدم گرفتار
واویلا
مادرمو دادن اینا آزار
آه بسکه طعنه شنیدم
آه دیگه آخر بریدم
بندسوم
دم آخرمه
قلب من شده محزون
شدهوای چشام
مثل ابرای بارون
وای
میسوزم از اون جسارت
چی گذشت به
عمه زینب توو اسارت
یادم اومد
کربلا بعد غروب
عاشورا رفت
خیمه و خرگه به غارت
واویلا میکشم از عمق سینه آهی
واویلا واسه یه بانوی وبی پناهی
وای نه یه علمدار بود نه سپاهی
آه اگه قامت خمیدم
آه دیگه آخر بریدم
- پنج شنبه
- 24
- مهر
- 1399
- ساعت
- 23:0
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه