بند اول
توسینم یه بغضه چشام پر بارونه
رودوشم یه داغه دلم شد غمخونه
ازین شمشیری که شدم حاجت روا
غلافش یه روری منو انداخت از پا
یادم هست که جاش موند رو بازوی زهرا
وای
چجور بگم تا که سبک شم یکم
وای
وجودمو میسوزونه روضشم
وای
وای دارم از اون کوچه هزار دردو غم
وای مظلوم ترین غریب عالم منم
بنددوم
بادستام میکندم یه روزی قبرشو
کسی غیر حیدرندونست قدرشو
زده خیمه بغضی میون حنجرم
چقد آه کشیدم تو دفن همسرم
بادست خودم خاک میریختم روسرم
وای یه آرزو دارم تو سینم همین
وای روی پا زهرامو ببینم همین
وای گل از بهشت براش بچینم همین
وای مظلوم ترین غریب عالم منم
بندسوم
یه عالم مصیبت روسرم شد آوار
نمیدیدم ای کاش که خونیه مسمار
زیادم نرفته هنوز بعد سی سال
زیر دست و پا شد یه چادرلگد مال
دیدم خانمم رو زمین رفته از حال
وای هرچی واسش گریه کنم بازکمه
وای توی دلم یه عالمه ماتمه
وای پیرشدم از مصیبت فاطمه
- پنج شنبه
- 24
- مهر
- 1399
- ساعت
- 23:9
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه