بنداول
دلم زاره دلم زاره دلم زاره
تو سینم یه عالم غصه تلمباره
توزندونمو روزوشب من تاره
به زحمت به سختی
نمازامومیخونم تو قل وزنجیر
همش یک یهودی
منو میزنه با ناسزا وتحقیر
به زیر شکنجش
بلنده صدای ناله های شبگیر
عذابم میده سندی بی سروپا
منو میزنه بالگد بی مهابا
خدایا خدایا خدایا
میلرزه صدام شب آخره
دم مردنم دلم مضطره
من غریبم غریبم غریبم
بنددوم
تموم تنم از پا تاسرم زخمه
از این تازیونه بال وپرم زخمه
شکسته ساق پاوپیکرم زخمه
میبینم که هارون
تو زندون یه زن رقاصه میاره
به این سن رسیدم
هنوزم پی اذیت پی آزاره
یه پیرمرد مجروح
توزندون بلا عمری گرفتاره
سرم رو روی خاک زندون میزارم
تو سینم یه عالم غم و غصه دارم
سوی مادرم رهسپام
شده حاجتم تو این لحظه ها
رضاجان من کنارم بیا
من غریبم
بندسوم
تواین لحظه ی آخر پریشون حالم
بلنده صدای آه وغم ونالم
آخه روضه خون روضه ی گودالم
به یادم می افته
غریب گیرش آوردن گل زهرارو
به یادم می افته
شه تشنه لب و خنده ی اغیارو
به یادم می افته
تازوندن روبدن ها همه اسبا رو
همه غصه و سوز ودردم همینه
که عمه سری رو به نیزه میبینه
یه عمره دل من حزینه
سری روی نی تنی برزمین
میگه فاطمه به صوت حزین
آه بنی بنی بنی
- جمعه
- 25
- مهر
- 1399
- ساعت
- 10:46
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه