در دلم درد بی دوا دارم
دردی از جنس کوچه ها دارم
عمر خود را به گریه سر کردم
ماجرایی پر از بلا دارم
چه بگویم که بغض بگذارد
بیت الاحزان گریه زا دارم
کشته داغ کوچه ای تنگم
جگری پاره از جفا دارم
مادرم را نمی برم از یاد
روضه اش را به هر کجا دارم
جگر پاره پاره ام شاهد
بوده درده بی انتها دارم
دائم الاشک و بغض و دلخونم
کس نداند چه ماجرا دارم
جعده من را به خاک و خون غلطاند
کوچه مُردم غمش به قلبم ماند
- جمعه
- 25
- مهر
- 1399
- ساعت
- 19:44
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه