تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد
شبیهِ مادر خود بین کوچه ها افتاد
چه خوب شد که مسیرِ عبور ،خلوت بود
کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد
شبیهِ چادرِ خاکی،عبا شده خاکی
به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد
عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید
براش روضه ی کوچه چه خوب جا افتاد
میانِ حجره ی در بسته دست و پا می زد
چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد
کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد
به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد
میانِ آن همه قاتل ، یکی جلو آمد
به ضربِ نیزه ی او شاه ،از صدا افتاد
کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید
محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد
به اسب ها همگی نعل تازه کوبیدند
به این دلیل بدن بین ِ بوریا افتاد
میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند
سرِ بریده ی آقا ز نیزه ها افتاد
- شنبه
- 26
- مهر
- 1399
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه