ای تو خورشید سماوات ولا
یوسف فاطمه یبن الزهرا
ای صفای حرم خوش عهدی
ای ولی نعمت ما ، یا مهدی
ای غمت همچو شرر یا مولا
حجت ثانی عشر یا مولا
ای تو محبوب دل اهل یقین
ای به صحرای ولا خیمه نشین
گلشن خاک ، کم از خار و خست
گرمی مرثیه ها از نفست
روضه ها را تو صفا می بخشی
گرمی و شور و صفا می بخشی
ما که مست قدح دلداریم
روضه را گر ، چو گلی پنداریم
ریشه و اصل و بُنِ روضه تویی
اولین گریه کن روضه تویی
شیعیان واله و مجنون تواند
هیئتی ها همه مدیون تواند
تا که آیند در این هنگامه
تو دهی بر همه دعوتنامه
ناله زنها همه همراه تواند
ناله زن، از شرر آه تواند
ای که بر ما تو عنایت داری
اشک از لطف تو گردد جاری
ای خوشا آنکه ز جان مضطر شد
واقعا بهر شما نوکر شد
ای خوش آنکه به کسی بد دل نیست
شأنی از بهر خودش قائل نیست
دید هر کار که افتاده زمین
زود انجام دهد او ز یقین
ای خوش آنکه همه شور و آواست
عبد خدام حسین زهراست
ای خوش آنکه ز هوس برگردد
واقعا خادم و نوکر گردد
ای عزیز همه یبن الزهرا
پسر فاطمه یبن الزهرا
کی شود خاک سرای تو شوم
دوست دارم که گدای تو شوم
من کیم خیره به نور مه عشق
تا ابد حلقه به گوش ره عشق
به دلم ناله و آوا دادی
بین خوبان تو مرا جا دادی
گر چه دلداده ی ثاراللهم
من ز بیچارگی ام آگاهم
شکر لله که راهم داده اند
گریه و ناله و آهم داده اند
من اگر عشق ز رویم پیداست
مطمئنم که ز لطف زهراست
تا قیامت من بشکسته سبو
همچو زهرای شکسته پهلو
روز و شب بهر حسین گریه کنم
بهر آن نور دو عین گریه کنم
او که بود از دُرِ وحدت تاجش
خاک گودال بلا معراجش
او که از بهر خدا کرد قیام
او که سر داد به حفظ اسلام
ماند مجروح و غریب و خونین
بی کفن پیکر او روی زمین
تشنه لب بود و جدا شد سر او
وای از حال دل خواهر او
- سه شنبه
- 29
- مهر
- 1399
- ساعت
- 0:37
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه