• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

شهادت امام رضا -(زانویِ خسته اش تکان میخورد)

910



زانویِ خسته اش تکان میخورد
پیکرش را کشان کشان میبُرد

چند باری میانِ راه،افتاد
گفت یا فاطمه به راه افتاد

هردو دستش به پهلویش دارد
عرقِ سرد بر رویش دارد

تا که لرزه به پیکرش افتاد
وای،عمامه از سرش افتاد

تار می دید  دیدگان ترش
گوئیا ریخته بهم جگرش

با لبِ آستین چنان زهرا
پاک میکرد خونِ لبها را

برزمین میکشید پایش را
جمع میکرد هِی عبایش را

یک نگاهی به دور وبر انداخت
اشکی از دیدگانِ تر انداخت

تا که بر آستانِ حجره رسید
جگرش پاره بود ناله کشید

کاسة صبرِ عالمین شکست
همه درهایِ حجره را تا بست

زیر لب گفت : آه «أین جواد»
سرِ پا بود یک دفه افتاد

فرش ها را یکی یکی تا زد
تا گلویش لباس بالا زد

سینه اش را به خاکِ سرد گذاشت
یک مزاحم به رویِ سینه نداشت

گردوخاکی بپاست در حجره
صحنة کربلاست در حجره

دست وپا میزد وکنار ِ تنش
نیزه جا وانکرد در دهنش

کربلا جَدِ  او چه بد جان داد
وسط نیزه دارها افتاد

یک نفر زد لگد به پهلویش
یک نفر پا گذاشت بر رویش

یک نفر آستین خود تا زد
گوشه هایِ رداش بالازد

رویِ کُرسیِ  عرش زانو زد
پنجه اول میانِ گیسو زد

خنجرش را گذاشت زیرِ گلو
وحده لااله الاهو

این گلو جایِ بوسة نبی است
حرز آن اشکهایِ زینبی است

هرچه خنجرکشید و باز کشید
جایِ لبهایِ خواهرش نبُرید

روضه را تا کنار عرش کشاند
وای ،جسمِ حسین برگرداند

گیسویِ مادری بهم می ریخت
حالتِ حنجری بهم می ریخت

کار بالاگرفت ای مردم
وای از ضربة دوازدهم

شکل رگها که نامرتب شد
این سخن دلخوریِ زینب شد

کاش در بین تان مسلمان بود
ذبح ِ از پشتِ سر حلال نبود

  • سه شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران