چون آهویی در دست صیادم
میخوانمت آقا ضمانت کن
گاهی از این بیمار سردرگم
با گوشهی چشمی عیادت کن
قلبم پر از غوغای بیصبریست
در خلوت من آسمان ابریست
هر بار در باران دعا کردم
ای حضرت باران اجابت کن
میدانم از رازم خبر داری
آه است دمسازم به ناچاری
بد بودهام، بد کردهام یک عمر!
بین من و خوبی وساطت کن
ای خندههایت جاریِ آیات!
ای چشمهایت محیی الاموات!
دل مرده ام ای زندگانی بخش
با یک نظر در من قیامت کن
هر گاه یاد کربلا کردم
هر وقت دلتنگ نجف بودم
هر جا گره افتاد در کارم
گفتند مشهد را زیارت کن
ساعت حدود سه شده شاعر
بنشین میان موجی از زائر
روضه به روضه خون ببار از چشم
با اشک خود غسل شهادت کن
شاعر:سمانه خلف زاده
- سه شنبه
- 29
- مهر
- 1399
- ساعت
- 10:25
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه