زینب آنکه عشق را او گشته زین
از ازل شد رونقِ کارِ حسین
در عدد شد ثابتم ز اشراقِ عشق
این ز سرّ زینب ، مصداقِ عشق
زینب مصداق عشق آمد بجد
خامسِ آل عبا را هم عدد
ماند ار باقی سی و یک زان حساب
از الف لامِ هویّت آن بیاب
این الف لام آمد ای دانا به شرط
نسبتش بر ذاتِ حق لا بشرط
همچو اسمِ القدیر و العلیم
هست اشارت اَل بر آن ذاتِ قدیم
این الف لامی که گفتم ای عیار
بر سرِ عشق از پی مصداق آر
زینب مصداق العشق ای ولد
هشتصد و پنج است با یک آن عدد
گر تو فهمی این بیان را دور نیست
ور نفهمی بیش از این دستور نیست
هر که بر ادراک این سرّ بوی برد
او ز میدانِ حقیقت گوی برد
راستی هم عشق مطلق زینب است
زانکه از عشق آن اسیری مطلب است
خود نتیجه عشق چِبوَد در بسیج
نیک بنجر جز شهادت هیچ هیچ
این شهادت تخمِ معنی کِشتن است
تن ز جان در خاک و خون آغشتن است
کی دهد تخمِ شهادت خود ثمر؟
تا نشد زینب اسیر و دربدر
گر به صورت آن ولی الله ، زن است
زن مخوانش ، محضِ ذاتِ ذوالمنن است
آنکه برپا شد ز وجودش بی سخن
جسم و جان و عقل و نفسِ مرد و زن
بر عقول و بر نفوس او داور است
دم مزن کز هر چه گویم برتر است
خود مرا او را گر تو زن دانی ، خری
بَل جَمادی ، یعنی از خر کمتری
بنتِ زهرا را اگر دانی تو زن
ز اجتهاد افتاده ای در سوءظن
اجتهادِ توست این ظنّ ظهور
کز رهِ علمُ الیقینت کرده دور
آنکه دارد تکیه بر ظن و خبر
گو بمیر ای بی خبر ، خاکت به سر
جای خود زین اجتهاد باطله
گویمت شرحی کنون ، شو یک دله
شاعر:صفی علی شاه
- یکشنبه
- 18
- آبان
- 1399
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
صفی علی شاه
ارسال دیدگاه