در رثای پدر
خدایا سایه ی روی سرم رفت
کسی که بود یار ویاورم رفت
زده داغ پدر آتش به جانم
دلم خون گشته زیرا دلبرم رفت
شدم چون مرغکی تنها وخسته
زمینگیرم، چون بال وپرم رفت
چه جانسوز است دوران یتیمی
زگنج زندگانی گوهرم رفت
ستون خیمه ی عمرم پدر بود
عزیز این دل غم پرورم رفت
سر وسامان ندارم بی وجودش
سپهر هستی ام را اخترم رفت
سر از غم روی زانویم نهادم
بنالم، وای، جان از پیکرم رفت
شده ظلمت سرا کاشانه بی او
خداصبری، که مهر انورم رفت
شعر:اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 21
- آبان
- 1399
- ساعت
- 17:5
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه