سلام ای دلبر عاشق، سلام ای رهبر لایق
سلام ای زادهٔ باقر، سلام ای جعفرصادق
تو نور چشم طاهایی، تو بند قلب زهرایی
امام مکتب عشق و رئیس مذهب مایی
تو آن شاهی که تا دین خدا را در خطر دیدی...
درآن تاریکی مطلق، چوخورشیدی درخشیدی
برای اعتلای دین، بدون وقفه کوشیدی
برای حفظ ارزشها تورَعدآسا خروشیدی
مَلک لب تشنهٔ عشقت، بشر مجذوب رفتارت
وَ عالَم ماتِ استدلال و منطقهای گفتارت
خدا لعنت کند خصم بداندیش و ستمگر را
تداعی میکند داغت غم عظمای حیدر را
چو کرده حیلهٔ منصور در یثرب گرفتارت
الهی بشکند دستی که زد سیلی به رخسارت
امان از کوردلها که وقارت را ندیدند و...
درون ذاتشان اوج حقارت را ندیدند و...
همانهاییکه بر انفاس شیطانی مُریدند و...
کنار مدفن جَدّت امانت را بُریدند و...
برای کُشتن نور حقیقت میدویدند و...
تو را در کوچهها با دست بسته میکشیدند و...
همانهاییکه طعم قتل و غارت را چشیدند و...
به زیر پای تو سجّادهات را هم کشیدند و...
امان از حُبِّ دنیا و جنایات بنےآدم
و آن انگور مسموم و سیهپوشیدن عالَم
امان از حیلهٔ دشمن، امان از جَهل و نادانی
که با شمشیر گمراهی حقیقت گشته قربانی
دلم همچون کبوترها زند پَر در هوای تو
رسد شاید مرا (فیضی) از این مدح و ثنای تو
بشر هرلحظه محتاج عنایات شما باشد
دوای درد عالَم از کرامات شما باشد
- شنبه
- 24
- آبان
- 1399
- ساعت
- 20:5
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه