امشب بنا دارم که قرآن سر بگیرم
تا در بهشتِ جانِ جانان پَر بگیرم
هر جا قلم دل را کشانَد مینشینم
تا من سراغ از فاتحِ خیبر بگیرم
عرضِ ادب سوی مدینه میکنم تا
اذنِ جنان را من ز پیغمبر بگیرم
عشقم حسین است و براتِ کربلا را
از دستِ پاک و زخمی مادر بگیرم
امشب که گلزارِ حسین است آرزویم
باید از این دریا فقط گوهر بگیرم
مهمانِ شش گوشه شدن یعنی که باید
هر جایی از عرشِ خدا لنگر بگیرم
گفتم اگر قسمت شود اول در آغوش
قنداقه ی نازِ علی اصغر بگیرم
هر گوشه از صحن و شبستانِ حرم را
صد منبر اشک از روضه ی اکبر بگیرم
آنجا که ساقی آب را شرمنده کرده است
از دستِ او هم جرعه ای کوثر بگیرم
شرمنده ی اشکِ پگاهِ قتلگاهم
باید تقاصِ یک سر از کافر بگیرم
هر کس به نوعی اشکِ زینب را در آورد
من حقِ او را از دمِ خنجر بگیرم
یا انتقامِ دردِ او را روزِ محشر
از ذوالفقارِ حضرتِ حیدر بگیرم
باید رَوم با پای دل کنجِ خرابه
یک سر خبر از غربتِ دختر بگیرم
از گیسووان سوخته قدری برای
زخمِ دلم داروی خاکستر بگیرم
از خارِ پایش که ز چوبِ خیزران است
قطعاً خبر از شعله های در بگیرم
ای بال و پَر بشکسته ای جانم رقیه
امشب شد از عشقِ تو قرآن سر بگیرم
غرقِ امید دستهای کوچکم تا
هر حاجتم را از حی داور بگیرم!
- سه شنبه
- 4
- آذر
- 1399
- ساعت
- 14:37
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه