به سامانی رسان یارا سودایی ما را
و گر نه دِه شکیبایی دلِ شیدایی ما را
بُراقِ عقل در حیرت شود از رفرفِ طبعم
چو بیند گاهِ همّت آسمان پیمانی ما را
به گلزارِ معارف بلبلم کن ای گلِ خوشبو
ببین دستان سرایی و چمن آرایی ما را
مناز ای گنبدِ مینا به رفعت، کین خَمِ گردون
حبابی بیشتر نبود، خُمِ مینایی ما را
بفرما جلوه ای ای شمعِ جمعِ بزمِ جانبازان
ببین آنگاه چون پروانه، بی پروایی ما را
به شُکر آنکه یکتایی، تو در اقلیمِ زیبایی
بخور گاهی به غمخواری، غمِ تنهایی ما را
به عشقِ ذکر و فکر، نقشِ باطل صرف شد عمری
بسوزان ای حقیقت، دفترِ دانایی ما را
شد از ترکِ عنایت بی نهایت (مفتقر) رسوا
چرا چندین پسندی خواری و رسوایی ما را
منبع:کانال مدح و مرثیه
- چهارشنبه
- 5
- آذر
- 1399
- ساعت
- 20:6
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
آیه الله غروی اصفهانی
ارسال دیدگاه