ای عرش و فرش، گوشه ای از ماسوای تو
پر می زند دوباره دلم در هوای تو
محتاج آمدم دم دارالشفا بیا
من خوب می شوم به خدا با دوای تو
نشناختم ترا وسط روضه ها ببخش
تو آمدی و پا نشدم پیش پای تو
تو بوده ای مراقب دلشوره های من
من بوده ام مسبّب دلشوره های تو
یاایها العزیز دری باز کن فقط
تنها شده میان جماعت، گدای تو
سوی گناه رفته ام و قهر کرده ای!
دردسر است نوکری من برای تو
دست مرا بگیر که آلوده ام ولی
مهمان سفره حسنم با دعای تو
می گفتی ای عزیز دلم کاشکی شبی
این هم ضریح و تذکره ی سامرای تو
ما را ببر سحر دمِ سرداب سامرا
جانم فدای چهره ی مشکل گشای تو
حق دلم وصال شما بود، ادا نشد
راه زیارت حرم ِبسته وا نشد
- یکشنبه
- 9
- آذر
- 1399
- ساعت
- 9:45
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه