آمد آن ماه که دل زنده شود از اثرش
نفسی تازه کند دل به دعای سحرش
دارد این ماه نشان از شب رحمت شب قدر
جای دارد که بریزیم همه گل به سرش
خواب و بیداریش این ماه بجز طاعت نیست
گرکسی یاد خدا موج زند در نظرش
صبح دامان پر از لطف و کرامت دارد
هرکس الماس بریزد سحر از چشم ترش
ربنائی که در آغاز اذان می شنوید
هست از مزده آمرزش عصیان خبرش
رمضان نیست مگر موسم پرهیز وگریز
دل اگر خواست خدا می شود امدادگرش
رمضان ساحل آرامش روح است و روان
عاشق ازخود به خدا میرسد از رهگذرش
رمضان عین بهار است و نسیمش قرآن
چه نسیمی که شکوفائی دلها ثمرش
رمضان آبی دریاست پر از گوهر راز
دل به دریا زده و فیض ببر از گهرش
آن شب قدر که محراب به فریاد آمد
ماه در هاله ای از عاطفه خون شد جگرش
مسجد کوفه اگر داغ شقایق را دید
کعبه احرام سیه بست به دیوار و درش
ای خوش آن سفرهٔ افطار که با یاد نجف
بنشینند یتیمان علی (ع) دور و برش
روزه چون قلب شما در ضربان است آری
روزه امساک دل و دست و زبان است آری
- دوشنبه
- 10
- آذر
- 1399
- ساعت
- 23:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه