• دوشنبه 3 دی 03


اول صفر -(بس که خورشید موپریشان است)

1088
1


بس که خورشید موپریشان است
آفتاب عراق سوزان است
رنگ عوض کرده پیکرت حتما
چونکه در قتلگاه عریان است...

رفت میدان برادری تنها
آمد اما از او سری تنها
باقی قصه بعد تو این است
راه شام است و خواهری تنها
برقرار است بعد بابایش
بی قراری دختری تنها

هیچ روزی شبیه شام نشد
دختر حیدراحترام نشد
هر چه رفتیم صبح تا سرشب
کوچه پس کوچه ها تمام نشد

بس که شد کوچه های شام شلوغ
دورمان بود از اتهام شلوغ
معجرم خاک وخون گرفت که بود
سرم از سنگ های بام شلوغ

آبروی قبیله را بردند
بانوان جلیله را بردند
سر عباس تا به نیزه نشست
دست بسته عقیله را بردند

صحبت از معجر و نقاب گذشت
بر سرم کامل آفتاب گذشت
به خدا نصف جان شدم از شرم
تا که آن مجلس شراب گذشت

خواهرت شعله های در دیده
از همان ابتدا خطر دیده
این غبار مبارزه است حسین
معجرم رنگ خاک اگر دیده

من به دلهای مرده جان دادم
به همه راه را نشان دادم
مثل حیدرکه فتح خیبرکرد
کوفه و شام را تکان دادم

همه ی خلق در امان من است
عفت و عاطفه نشان من است
کوفه وشام بدر و احزاب است
ذوالفقارعلی بیان من است

از یتیمان سپاه آوردم
باغم و سوز و آه آوردم
کاروانی پر از ستاره و ماه
سمت شام سیاه آوردم

  • سه شنبه
  • 11
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران