پرِ پرواز میگیرم به إذن حضرت دلبر
حسینی میشوم یکروز وقتی میزنم پرپر
همه زخم زبان ها را به مرهم می سپارد عشق
من و معشوق هستیم و ندارم حاجتی دیگر
به عشقش در دلِ خون دست و پا خواهم زد ای جانم-
که با جان می پذیرد این تنِ صد پاره را آخر
شود ذکر لبم «یا لیتنا کنّا معک» وقتی...
نگاهم میکند انگار بر پا میشود محشر
تمام آرزویم میشود یکجا برآورده
قبولم میکند روزی که اربابم مرا بی سر
به من هم میرساند عاقبت رزق شهادت را
مرا می بوسد آخر مادرم با چشم های تر
مرا می بوسد و فوراً برایم روضه میخواند
چه بیتابانه میگوید «بُنیَّ»...میشود مضطر
میانِ بستر تابوت اشکم میشود جاری
به یاد کربلا و قتلگاه و خشکیِ حنجر!
#صلی_ألله_علیک_یا_أباعبدالله_الحسین
#أللهم_ارزقنا_شهادت_بحق_الحسین_ع
#شهدا_را_یاد_کنیم_به_ذکر_صلوات
- پنج شنبه
- 13
- آذر
- 1399
- ساعت
- 21:22
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه