هنگام رفتن تو چه لشگر شلوغ شد
شاید برای غارت پیکر شلوغ شد
اینها برای قتل عمو نقشه داشتند
گودال تو چرا دو برابر شلوغ شد
دیدم همینکه پیکرت افتاد روی خاک
بازار کار نیزه و خنجر شلوغ شد
هر کس برای کشتن تو ضربه ای زد و
کم کم برای بردن یک سر شلوغ شد
رفتی و عمه ماند و یتیمان بی پناه
خیلی برای غارت معجر شلوغ شد
چشم تمام لشگریان سمت خیمه بود
وقتی بریده شد سرت این ور شلوغ شد
بابا سوار ناقۀ عریان که می شدیم
دور رباب و عمه وخواهر شلوغ شد
اموال خیمه هات به چوب حراج خورد
بازار کوفه جُمعۀ آخر شلوغ شد
گفتیم از دری که کسی نیست رد شویم
یک مرتبه دهانۀ آن دَر شلوغ شد
دیدی همینکه حرف خرید کنیز شد
دور سکینه بود که دیگر شلوغ شد!
در آن خرابه ای که کسی فکر ما نبود
تو آمدی و مجلس دختر شلوغ شد
شاعر: مهدی نظری
- یکشنبه
- 19
- آذر
- 1391
- ساعت
- 7:49
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه