ماه یکتایى و بیهمتا به دنیا آمدی
هم ردیف نور اعطینا به دنیا آمدی
مثل حیدر عالی اعلی به دنیا آمدی
تو شبیه حضرت زهرا به دنیا آمدی
روز میلاد تو در تقویم روز باور است
روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است
آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها
بی معلم میشوی فرزانه استادها
ای علمدار حقیقت بانی فریادها
ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها
هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست
پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست
آمدی تا که بگویی قصه پرواز را
تا کجاها بردهای این شور انسانساز را
ای رسول عشق میبینم ز تو اعجاز را
زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را
شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
آمدی تا انتهای جاده عشق و جنون
هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون
گامهایت در مسیر آیه و السابقون
خواهر صبر و کرم ای دختر و الراکعون
آمدی در دفتر دلدادگان یکتا شوی
آمدی اسطوره میدان عاشورا شوی
ای درخت استوار ای اسوه شب زندهدار
شد ردیف شرح تو در هر قصیده «اقتدار»
با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار
«آمدی مستانهتر صف میگشاید ذوالفقار»
دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد
مادری کرده برایش حضرت بنت اسد
حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است
چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است
نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است
لافتی الا علی لا عشق الا زینب است
باز هم رو سوی بانوی وفا آوردهام
شصت و نه دفعه به لب نام تو را آوردهام
واژه ایثار را باید به پای تو نوشت
در مقام صبر هم باید برای تو نوشت
شاه را مشتاق و بیتاب دعای تو نوشت
بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت
جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر
عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر
حضرت ام الحیا، اخت الحسن، بنت الامیر
ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر
از میان محملت نور خدا تابیده است
دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است
عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده
مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده
هر که دیده جلوههایت را مسلمانت شده
هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده
چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته
مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته
کاش قابل بودم و از یاورانت میشدم
با نشان زینبیون بینشانت میشدم
با دو جرعه عشق از لب تشنگانت میشدم
از شهیدان دفاع از آستانت میشدم
ما همان سیل خروشانیم در راه بلا
کلنا اصحابک، لبیک بنت المرتضی
- دوشنبه
- 17
- آذر
- 1399
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه