سرد و بی روحم ببین دنبال درمان آمدم
سر به زیر و روسیاهم من پشیمان آمدم
بند دنیا بودم و عقبی فراموشم شده
دور ماندم از تو با حال پریشان آمدم
این هوای نفس من دارد زمینم میزند
دست گیرم باش آقا بین خوبان آمدم
کم محلی کردنت آتش به جانم میزند
دلشکسته هستم و با چشم گریان آمدم
با گناهانم دلت را من زیاد آزرده ام
یک نگاهی کن که حالا بهر جبران آمدم
سائلی دربه درم دارم به لب ذکر رضا
در میان روضه ها با اذن سلطان آمدم
یادم آمد آن شبی که از دم باب الجواد
حاجتم را گفتم و تا پای ایوان آمدم
گفتم آقا کربلا میخواهم از دست شما
چشم وا کردم حریم شاه عطشان آمدم
پر شد از شمشیر و نیزه قتلگاه و خواهری
می دوید و ناله میزد ای حسین جان آمدم...
- دوشنبه
- 17
- آذر
- 1399
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
روح الله پیدایی
ارسال دیدگاه