اصغر اي دلبر من خانه بيا خانه بيا
مرغ خونين پرمن خانه بيا خانه بيا
ازفراق تو ز دل ناله كنم ضجه زنم
شيرخوار اصغرمن خانه بيا خانه بيا
لب پيكان عدو بوسه به حلقوم تو زد
پيرو اكبر من خانه بيا خانه بيا
بي تو روزم شده چون ليل دوجا جان پسر
مه من اخترمن خانه بيا خانه بيا
در نبود تو علی گشته خزان باغ دلم
غنچه ی اطهر من خانه بيا خانه بيا
تو بگو ناله زهجرت نكنم پس چه كنم
عشق من دلبرمن خانه بيا خانه بيا
همچو پروانه به نار غم جان سوزت علی
شعله ور شد پرمن خانه بيا خانه بيا
تاج عّزت به سرم بودي و فخرم به زمان
عّز و جاه و فر من خانه بيا خانه بيا
تشنه جان دادی و هجرت زده بر دل شرری
غنچه ی پرپر من خانه بيا خانه بيا
خوگرفتم به تو شش مه تو بُدي هم سخنم
كودك مضطر من خانه بيا خانه بيا
بس كه ازهجرو غمت ناله زدم جان پسر
خون شد اشك ترمن خانه بيا خانه بيا
رفته اي رفتنت اي غنچه ی پرپرشده ام
نشود باور من خانه بيا خانه بيا
گويدآخوندي به هر صبح ومسا ناله کنان
شافع محشر من خا نه بيا خا نه بيا
- سه شنبه
- 18
- آذر
- 1399
- ساعت
- 23:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی حسن آخوندی
ارسال دیدگاه