شب قدره و شده ذکر لبم بیا بیا
بیا ای تنها دلیل بودنم بیا بیا
دردم دوا کن
این شب قدری واسه ی منم دعا کن
نگاه بمن بخاطر امام رضا کن
تو سرنوشتم سفر کربلا جا کن
میخونه اسمتو دعا و زمزمه
(بیا بیا بیا بحق فاطمه)
شب قدره چی میشه نوکرتو احیا کنی
بیای و خودت دل رسوامو روبه را کنی
ای بی نشونی
مثل بابات علی تو خیلی مهربونی
حاجت قلب من و که خودت میدونی
یک صدقه بهم بده ماه رمضونی
سهم من از جدایی از شما غمه
(بیا بیا بیا بحق فاطمه)
بمیرم برای سوز و اشکای چشم ترت
آقاجون کجا گرفتی شما قرآن رو سرت
چشات میباره
به حال و روز کوفه که این شبا تاره
کوفه ای که بدون حیدر زاره زاره
دلت مث حسین و زینب عزاداره
دلت پر از غصه و درد و ماتمه
(بیا بیا بیا بحق فاطمه)
شب قدره سومه دلا شده غرق نوا
آی گداهای نیمه شب بیاین بریم شام بلا
گریز روضه
همراهه با غصه و درد واشک و ناله
بخونیم از یه دختر پیر سه ساله
همون که قد و قامتش شبیه داله
همونی که سن و سالش خیلی کمه
همونی که خیلی کتک خورد از همه
- چهارشنبه
- 19
- آذر
- 1399
- ساعت
- 10:39
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
رضا رسولی
ارسال دیدگاه