آن فرومایه چو ره بر من و مادر بگرفت
عقده های دل خود از شه خیبر بگرفت
آنچنان ضربه بزد بر رخ بانوی بهشت
که از آن ضربه مهِ صورت مادر بگرفت
ناسزا گفت و ز کین نعره خصمانه کشید
آن دَنی با لگدی هستی حیدر بگرفت
وقت برگشتن از آن کوچه غمبار وسیاه
مادرم جای عصا از منِ مضطر بگرفت
بعد از آن واقعه ی شوم، دگر یاس کبود
روی نیلی شده از ساقی کوثر بگرفت
مادرم بر اثر ضربت سیلی عدو
شد خزانی و دگر جای به بستر بگرفت
او شهید ره مولا شد و وقت کفنش
رمق از بازوی خیبر کن حیدر بگرفت
وقت هجران رخش در دل آن شام حزین
زیر بازوی پدر بوذر و قنبر بگرفت
شد خجل موقع دفنش پدر از ختم رسل
تا که دستان نبی آن گل پرپر بگرفت
(لاله)ام لایق آتش ولی آن شاه کریم
نزد داور ز کرم جانب نوکر بگرفت
- چهارشنبه
- 19
- آذر
- 1399
- ساعت
- 19:42
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه