باور نمیکردم تو را بی سر ببینم
بی سر میان نیزه و خنجر ببینم
باور نمیکردم تن صد پاره ات را
پرپر به زیر چکمه ی لشگر ببینم
باور نمیکردم تنت را سم بکوبد
از خون پاکت خنجری را تر ببینم
باور نمیکردم که با این چشم گریان
در قتلگاهت غارت پیکر ببینم
باور نمیکردم که بالای تن تو
با ساربان انگشت و انگشتر ببینم
باور نمیکردم که در کاخ حرامی
رأس تو را مابین طشت زر ببینم
باور نمیکردم پس از پرواز روحت
دورو برم نامحرم و کافر ببینم...
- پنج شنبه
- 20
- آذر
- 1399
- ساعت
- 19:41
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه